سؤال تحقيقى مقاله حاضر اين است كه «آيا تربيت اسلامى يك تربيت دو جنسيتى است؟» جستجوى پاسخ براى اين سؤال، مستلزم بررسى ديدگاه اسلام درباره اعتبار تفاوتهاى جنسيتى است.
بدين ترتيب، ويژگىهاى فردى از جمله جنسيت، از منظر فلسفه اصالت وجود، ريشه در واقعيت دارند و از منشا واقعى و اصيل بر خوردارند؛ اما در عين حال، به شدت به تفسير و تحليلهاى ذهن وابستهاند. به عبارت ديگر، «هستى» ويژگىهاى فردى از جمله جنسيت، پندارى نيست، بلكه ناشى از حدود مرتبههاى وجودى موجودات است. پس ناگزير به خاطر واقعى بودن از اعتبار برخوردار است؛ ولى «چيستى» آنها، ناشى از حكايتهاى ذهن از واقعيت است و به دليل تاثير پذيرى ذهن از علايق شخصى، باورهاى فرهنگى، سنتهاى اجتماعى و غيره، ناگزير بىاعتبار است.
«صدرا» در آراى تفسيرى خود نيز وجود تفاوتها در خلقت را اينگونه تبيين مىكند كه بر اساس آيه «ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت»(44) تساوى در موجودات، به خاطر اشتراك آنها در قبول فيض رحمت الهى و به خاطر اتفاق آنها در توجه به جانب حق و معبود است، ولى هر نوعى به خاطر حدود و تعيّنهاى خود، با انواع ديگر متفاوت است و اختلاف ماهيات، ناشى از اختلاف مراتب موجودات در نزديكى و دورى از منبع وجود و معدن فيض الهى است. هم چنين ميان افراد هر نوع نيز، به خاطر ملحقات و خصايص فردى كه عارضى است، تفاوت وجود دارد. البته افراد هيچ نوعى به اندازه نوع بشر داراى اختلاف و تفاوت نيستند. چنان كه قرآن فرموده «و قد خلقكم اطوارا؛ شما را گوناگون آفريديم.»(45)
مقتضاى حكمت حق، پديد آوردن اختلاف و تفاوت در انسانهاست «هو الذى يصوّركم فى الارحام كيف يشاء»(46)، كه اين اختلاف ذاتى نيست، بلكه در عوارض است. ولى در آخرت تفاوت انسانها ذاتى مىشود. از اين رو، قرآن فرموده است: «انظر كيف فضّلنا بعضهم على بعض و للآخره اكبر درجات و اكبر تفضيلا.»(47) اختلاف ذاتى و تنوع يا تكثر انسانها در ذات، به رغم حقيقت يگانهشان در دنيا، ناشى از اختلافى است كه در مراتب وجودى آنها و در پى حركت تكاملى و آزاد آنها پديد مىآيد.(48) به اين ترتيب، تفكر صدرايى هم در تفسير و هم در فلسفه، تفاوت فردى ميان انسانها را قبول مىكند؛ ولى چون تعريف و تعيين آنها را حاصل فرآيندهاى تحليلى ذهن بر مىشمرد، نمىتواند اعتبار مطلق برايشان قايل شود. با اين همه، توجه به اعتبار وحى و صحت متون و حيانى نزد «صدرا»،مىتواند راهى براى خروج از بنبست حاضر فراهم نمايد و تعريفهاى ارايه شده از سوى متون مذكور درباره تفاوتها،به خصوص تفاوتهاى جنسيتى را بپذيرد.
در خصوص تفاوتهاى جنسيتى در قرآن، چهار دسته آيه مشاهده مىشود: دسته اول شامل آياتى است كه از مفاهيم عام استفاده مىكنند. مفاهيمى نظير «ناس»، «من» و غيره كه ناظر به هيچ جنس خاصى نيستند. دسته دوم آياتى هستند كه از تعبيراتى نظير «بنى آدم»، «رجال» و ضميرهاى «كُم» و «هُم» يا در برخى موارد ضميرهاى «التى»، «اللاتى»، «ها» و غيره بهره مىگيرند. اين تعبيرات، گر چه به لحاظ معناى لغوى به جنس خاصى اشاره دارند، ولى از جهت كاربرد در فرهنگ محاورهاى و بنابر سنتهاى ادبى رايج در زبان عربى و حتى زبانهاى ديگر، بر همه اصناف جامعه شامل هر دو جنس مردان و زنان قابل اطلاق مىباشند. دسته سوم، آيات قرآنى شامل مواردى است كه به تساوى جنسى در زمينه كسب فضايل انسانى و كمالات دينى و اخلاقى تصريح دارند.(49) در حالى كه دسته چهارم آياتى را شامل مىشوند كه بر تفاوتى جنسى در موارد حقوقى و اجتماعى تاكيد مىورزند.(50)
نگاهى كلى به آيات مذكور نشان مىدهد كه موضع قرآن در برابر جنسيت، نه با نگرش تساوى مطلق جنسى تلائم دارد و نه اعتبار مطلق تفاوتهاى جنسى را مىپذيرد و نه تفسير ثنويت گرايانهاى را قبول مىكند كه در قلمرو بدن و تكاليف مربوط به آن، جنسيت را لحاظ مىكند ولى در قلمرو روح و تكاليف مربوط به آن جنسيت را طرد مىنمايد. به نظر مىرسد آياتى كه بر تساوى كيفرها، پاداشها و فضليتها به رغم تفاوتهاى جنسيتى تاكيد دارند(51)، بيشتر بر امكانات انسان براى گذر از تفاوتهاى جنسيتى توجه دارند نه بر عدم دخالت تفاوتهاى جنسيتى در كسب فضايل و نيل به سعادت.
به عبارت ديگر، همانگونه كه از آيه «رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه»، نفى تجارت، خريد و فروش و ديگر علايق اجتماعى حاصل نمىشود و لازم نيست براى دستيابى به ذكر خداوند، فعاليتهاى مشاغل اجتماعى نفى يا طرد شوند، بلكه در اين آيه ياد دارى حق در متن اشتغالات اجتماعى مد نظر است. از آيات مذكور نيز، لزوما نفى جنسيت يا عدم دخالت تفاوتهاى جنسى، دريافت نمىشود. به نظر مىرسد آنچه در اين نوع آيات مورد توجه است، عبور از محدوديتهاى متعلق به تفاوتهاى جنسيتى و دستيابى به سعادت از طريق لحاظ نمودن آنهاست. شناسايى و عبور از تفاوتهاى فردى، به طور كلى و تفاوتهاى جنسى به طور خاص، مبناى حركت از تنوع و تكثر انسانى به سوى سعادت يگانه و جاويدان است.
پيام اين نوع آيات، اين نيست كه زنانگى و مردانگى شما در كسب سعادت بىتاثير است، زيرا راههاى كسب سعادت يا به قول مولوى «نردبانهاى آسمان» متنوعند. بلكه پيام اين نوع آيات، اين است زن باشيد يا مرد، امكان زندگى سعادتمندانه و دستيابى به پاداشهاى جاويدان براى شما فراهم است.
بديهى است مضمون گزارهاى كه مىگويد جنسيت در روند دستيابى به سعادت بىتاثير است، متفاوت از مضمون گزارهاى است كه مىگويد دستيابى به سعادت به رغم وجود تفاوتهاى جنسى فراهم است. در حقيقت، آيات مذكور ناظر به تساوى جنسى در مقصد است نه در راه. راههاى نيل به سعادت لزوما يكى نيستند، ولى سعادت و امكان دستيابى به آن براى همگان، صرف نظر از تفاوتهاى فردى، به طور يكسان فراهم است.
نكته اساسى در اين نوع تبيين از نگرش دينى، اين است كه نقض اعتبار تفاوتهاى جنسيتى، به يك بحث انتزاعى درباره سر چشمه تفاوتهاى جنسى منحصر نمىشود، بلكه شيوه تربيتى مؤثرى براى شناسايى جايگاه و حدود اين تفاوتها در اختيار مىگذارد. در واقع، رويكرد غالب در تعيين اعتبار تفاوتهاى جنسيتى، معطوف به محل پيدايش اين نوع تفاوتهاست. از اين رو، نه تنها نگرش سنتى براى اثبات اعتبار تفاوتهاى جنسيتى و فضيلت مردان بر زنان به شواهد نقلى و تجربى متمسك مىشود، بلكه نگرش جديد نيز براى نقض اعتبار تفاوتهاى جنسيتى و اثبات تساوى زنان با مردان، (البته در صورت تساوى شرايط محيطى) تحقيقاتى را دستاويز قرار مىدهد كه ظهور اين تفاوتها را به شرايط اجتماعى، باورهاى فرهنگى يا تعامل محيط و طبيعت مربوط مىسازد.
براى مثال، در موضع تاييد نگرش سنتى، برخى انديشمندان، تفاوتهاى جنسيتى را در ابعاد شناختى و عاطفى مورد تاكيد قرار مىدهند و فزونى رشد كلامى دختران نسبت به پسران، همچنين هيجان پذيرى، كمك خواهى، مسالمت جويى، احتياط و زيبايى دوستى بيشتر آنها را نسبت به پسران ويژگى ذاتى آنها مىدانند و معتقدند پسران ذاتا رشد حركتى بيشترى داشته و ماجراجوترند و تمايل بيشترى به تجاوز دارند و تفاوتهاى واقعى ميان يادگيرى دختران و پسران مسلم است؛ بنابراين تفاوتهاى جنسيتى معتبر است.(52)
در رويكردى مشابه، در تاكيد بر نگرش جديد، برخى محققان به تاثير شرايط اجتماعى بر رفتار وابسته به جنس توجه مىنمايند.(53) آنها تاكيد مىكنند كه تحقيقات نشان داده تعامل اجتماعى، فرآيند تعيين هويت است و هر كس رفتار خويش را در مقايسه با تقاضاى محيط شكل مىدهد. از اين رو، اگر چه خود پنداره اشخاص، تأثير مهمى بر فرآيندهاى شناختى و بازتابهاى عاطفى ناشى از اطلاعات حاصل از تعامل اجتماعى دارد، به طور متقابل، متاثر از آن ها نيز هست.
بنابراين مفهوم جنسيت، به عنوان عنصرى از تعاملهاى مداوم ميان ويژگىهاى فردى و شرايط زمينهاى محسوب مىشود. بنيان تفاوتهاى جنسى در هوش، در تفاوتهاى زيستى و فرآيندهاى اجتماعى يا تعامل تربيت و طبيعت است، زيرا آمادگى افراد براى درك مفاهيم و يادگيرى موضوعات و انجام رفتارها، توسط تجربيات يادگيرى قبلى آنها و همچنين فرآيندهاى نوروشيميايى و جريان يادگيرى متعيّن مىگردد. متغيرهاى روانشناختى، نظير علاقه و انتظار، كه در چگونگى مطالعه و يادگيرى مطالب مؤثرند، خود تحت تاثير يادگيرىهاى قبلى شكل مىگيرند. حتى ساختار عصبى و فرآيندهاى نوروشيميايى نيز در پاسخ به حوادث محيطى تغيير مىكنند.
رشد مهارتهاى ذهنى نيز، تحت تأثير تجربيات متفاوت تحصيلى است.(54) تفاوتهاى جنسى در هوش، به طبيعت تكاليف شناختى بستگى دارد و همچنين به طيفى از توانايىهاى فكرى كه مورد آزمون قرار مىگيرند و به متغيرهاى زمينهاى ديگر وابستهاند.(55) از اين رو، اگر چه «نايت»، «الفن باين» و «مارتين» ثابت كردهاند كه زنان در سبكهاى چهار گانه يادگيرى «كلب»، از سبك «تجربه عينى» بيشتر استفاده مىكنند،(56) ولى اين مطالعات نمىتواند تبيين رابطه علّى ميان متغيرهاى جنسيت و تفاوتهاى يادگيرى را به عهده بگيرد؛ چون تفاوتهاى جنسيتى، در محيط اجتماعى و متاثر از باورهاى فرهنگى و انتظارات ديگران شكل مىگيرند.
به اين ترتيب، در حالى كه نگرش سنتى تلاش مىكند با كمك شواهد تجربى درباره ريشه بيولوژيك تفاوتهاى جنسيتى، اعتبار آنها را به اثبات رساند، نگرش جديد سعى دارد با كمك مطالعات تجربى، منشأ تفاوتهاى جنسيتى را از عوامل زيست شناختى - روانشناسى به عوامل جامعه شناختى انتقال دهد و از اين طريق، اعتبار آنها را مخدوش نمايد و در نهايت با تمهيد مقدماتى نظرى براى برابرى شرايط و فرصتهاى اجتماعى، اين تفاوتها را به حداقل رساند، در حالى كه نگرش دينى علاوه بر نقض اصالت تفاوتهاى جنسى و در نظر گرفتن اعتبار محدودى براى اين نوع تفاوتها، مىخواهد به وسيله تاكيد بر حقيقت يگانه انسانى به عنوان «روح» يا «وجود»، از محدوديتهاى مربوط به شرايط اجتماعى و تفاوتهاى طبيعى براى دستيابى به علايق وجود شناختى عبور كند.
دغدغه نگرش جديد، دستيابى به تساوى فرصتهاى اجتماعى براى كسب جايگاه مطلوب در جامعه صنعتى است، ولى در نگرش دينى، كه خوشبختى به تحصيل منزلت اجتماعى و تامين رفاه مادى محدود نيست، عدالت اجتماعى صرفا بخشى از امكانات نيل به سعادت را فراهم مىنمايد.
به نظر مىرسد در تربيت اسلامى نيازى به نفى كلى تفاوتهاى جنسيتى نيست. همچنين بحث انتزاعى درباره منشاء تفاوتهاى جنسيتى در رفع مسايل مربوط به تبعيضهاى جنسى كفايت نمىكند؛ زيرا تفاوتهاى جنسيتى چه مربوط به ذات و گوهر اصلى انسان باشد، چه خارج از ذات به ماهيت، بدن، جامعه يا تعامل محيط و وارثت بازگشت نمايد، در هر صورت به طور انكار ناپذيرى خودنمايى مىكند. اعتقاد به عدم دخالت تفاوتهاى جنسيتى در ذات انسانى، از جهت تضمين امكان مساوى براى دستيابى به سعادت فارغ از جنسيت و همچنين طرد برترىهاى جنسيتى مفيد است، ولى در جهت رفع تبعيضهاى جنسيتى و تحقق عدالت تربيتى و همچنين عبور از محدوديتهاى مربوط به تفاوتهاى فردى لازم است ولى كافى نيست.
از اين رو، تربيت اسلامى با پذيرش تاثير شرايط اجتماعى در شكلگيرى باورهاى جنسيتى و بروز تفاوتهاى جنسيتى، خواستار تغييرات مطلوب در جهت برقرارى عدالت اجتماعى و برابرى فرصتهاى تحصيل معرفت است.
از سوى ديگر تعليم و تربيت، به منزله جريان تمهيد مقدمات و تدارك امكانات براى تسريع و تسهيل حركت تكاملى (جوهرى) انسانى، نمىتواند فارغ از علايق و اقتضائات زيست دنيوى به خصوص حيات اجتماعى، توفيقى به دست آورد. تفكيك ناپذيرى شئون اجتماعى مردم از شئون وجود شناختى آنها، نشان مىدهد كه برنامه تعليم و تربيت، لزوما شامل برنامهاى فراگيرى است كه هم نقش اجتماعى يادگيرندگان را در نظر مىگيرد و هم نقش وجود شناختى آنان، را كه تماشاگر برجسته جهان هستى و بازيگر آن هستند، لحاظ مىكند. از اين رو لازم است با در نظر گرفتن تفاوتهاى جنسيتى به عنوان بخشى از تفاوتهاى فردى، بر تلفيق علايق نقشهاى وابسته به جنس يادگيرندگان با علايق وجود شناختى آنان تاكيد شود.
اگر چه مبانى انسان شناختى اسلامى، تكامل و توسعه وجودى انسان را به روح نسبت مىدهند، ولى تجليات روح، در جسم به وقوع مىپيوندد. بر اساس فلسفه صدرا نيز، حقيقت تشكيكى نفس مجرد انسانى، امكان اين حركت را كه نوعى اشتداد وجودى است فراهم مىآورد. ولى حركت جوهرى در خلاء واقع نمىشود، بلكه در متن زندگى انسان، كه بنا به ضرورتهاى زيستىاش، نوعى زندگى اجتماعى است صورت مىگيرد. از اين رو، به دليل پيوند پيچيده، تفكيك ناپذير و عميق روح با جسم، نمىتوان پرورش روح را فارغ از اقتضائات بدن، از جمله جنسيت، مد نظر قرار داد.
از آنجا كه نقش اجتماعى يادگيرندگان بر اساس تفاوتهاى فردى آنان و همچنين بر مبناى نيازها و لوازم زندگى اجتماعى در هر عصر متفاوت است، وجهى از تعليم و تربيت كه به نقش اجتماعى دانشآموزان در آينده معطوف است، ناگزير، فرصتهاى يادگيرى متفاوتى را براى آنها فراهم مىنمايد. از اين رو، تصور مىشود حوزه دخالت عنصر جنسيت در تعليم و تربيت نيز، به همين حيطه كه تدوين مقدمات براى توفيق در زندگى اجتماعى را به عهده دارد، مربوط مىشود؛ ولى وجهى از تربيت كه به طور آشكار يا پنهان به نقش وجود شناختى يادگيرندگان متوجه است، مىتواند قلمرو برابرى يا تعادل فرصتهاى يادگيرى باشد،زيرا جنسيت شاگردان، دخالت مستقيم و آشكارى در آن ندارد؛ ولى تفاوتهاى فردى در ويژگىهاى روان شناختى، نظير ساختارِ شناختى دانشآموزان، ميزان هيجان پذيرى و روابط عاطفى آنان، دلالتهاى ويژهاى براى تنظيم فرصتهاى يادگيرى و فعاليتهاى آموزشى در برنامه درسى به همراه مىآورد. از اين رو بايد پذيرفت كه اقتضائات مربوط به خصايص روانشناختى شاگردان، از جمله آنها كه متعلق به جنسيت دانش آموزان هستند، بر وجه دوم تعليم و تربيت نيز، كه به نقش وجود شناختى انسان معطوف است، تا حدودى تاثير گذار است.
با اينهمه، از آنجا كه اولاً تربيت اسلامى خواستار تثبيت توحيد در انديشه، احساس و رفتار دانشآموزان است، ثانيا ايمان، نگرش يا موضعى است كه مستلزم هر سه مؤلفه شناختى، عاطفى و رفتارى است و ثالثا تثبيت توحيد از طريق توسعه نگرش آيهاى به جهان هستى، واقعيتهاى طبيعى و اجتماعى ممكن مىشود، بنابراين، دستيابى به برنامه درسى فراگيرى كه فرصتهاى يادگيرى نقش اجتماعى را در كنار فرصتهاى يادگيرى نقش وجود شناختى شاگردان تأمين نمايد، مطلوب نهايى تربيت اسلامى نيست. تركيب برنامه درسى از بخشهاى مجزّايى كه برخى به نقش شاگردان در زندگى اجتماعى توجه داشته باشد و برخى به نقش وجود شناختى آنان براى ملاحظه جهان و خويشتن، به عنوان آيات قدرت، علم و حضور فراگير حق، برنامهاى از درون متناقض خواهد بود.
برنامههاى درسى تربيت فن آورانه رايج، اگر چه به طور رسمى براى جهت دهى به نقش اجتماعى شاگردان تكوين يافته و نسبت به آموزههاى وجود شناختى ساكت است، ولى به طور ضمنى، حاوى دلالتهاى پنهانى درباره جهان هستى، مبدا و منتهاى آن، جايگاه انسان در آن و غيره است، كه ممكن است با آموزههاى اسلامى در اين خصوص در تعارض باشد.
برنامه درسى پنهان در تربيت فنآورانه رايج، علاوه بر دلالتهاى، وجود شناختى ناسازگار با توحيد، به خاطر تأكيد بر هنجارهاى اجتماعى، به ما نشان مىدهد كه ارزشهاى اخلاقى نيز نسبى و خود بنيادند و صرفا در حوزه روابط اجتماعى معنادار مىشوند. از اين رو، نيكى و زشتى هر عمل، مبتنى بر پيامهاى اجتماعى آن است، نه ويژگىها و صفات انسان شناختى عامل آن. در نتيجه، سازگارى با هنجارهاى اجتماعى، بيش از تحولات تكاملى و كسب فضايل، معيار پرورش يافتگى است. اين امر، به نوبه خود سبب مىشود پذيرش هنجارهاى دينى، صرفا در پرتو اقتدار سنتهاى اجتماعى ممكن شده وارزش ذاتى اين هنجارها، دليل كافى براى پيروى ياد گيرندگان را فراهم نكند.
در نتيجه، اساس تديّن، انتخاب آزاد و مبتنى بر فهم ياد گيرندگان نيست، بلكه سازگارى و همراهى با هنجارهاى اجتماعى و تسليم در برابر اقتدار جامعه است. اين امر، به نوبه خود، اسباب دو گانگى شخصيّتى ياد گيرندگان و تناقض رفتارى آنها در موقعيتهاى مختلف را فراهم مىآورد. كمترين تناقض رفتارى كه ناشى از ناسازگارى باورهاى ياد گيرندگان است، متعلق به اسلوب كاملاً متفاوت رفتار در موقعيتهاى اجتماعى و هنگام انجام مناسك دينى است. مشاهده تفاوتهاى رفتارى مردم، زمانى كه در نقش مهندس، پزشك، تاجر، كارگر، كشاورز، معلم و غيره عمل مىكنند، با رفتار آنها به منزله مؤمنين، نشانه التقاط شناختى و ناسازگارى باورهاى فرهنگى ـ اجتماعى آنها با عقايد دينى شان است.
مثلا در برنامه درسى رايج، پرداختن انحصارى به زندگى دنيوى در بخشهاى وسيعى از فعاليتهاى ياد گيرى، براى صرف نظر كردن از امور مربوط به آخرت دلالت پنهانى دارد. توجه گسترده به جسم و رويكرد فعال به شناسايى، پرورش و حفظ بدن، متضمن پيامى براى كم اهميت بودن روح و ابعاد معنوى حيات انسانى است. انحصار مطالعات اخلاقى و مباحث مربوط به تربيت دينى در واحدهاى آموزشى خاص، همراه با غفلت از تربيت تخصصى معلمان و بسط روشهاى آموزشى ويژه در زمينه تربيت اخلاقى و دينى، مضمون پيامى را مىسازد كه حاشيهاى بودن فعاليتهاى دينى و اخلاقى را نسبت به ديگر فعاليتهاى مربوط به زندگى اجتماعى در بر دارد. اشارهاى مختصر به برخى مباحث پيچيده و تاريخى در حوزه اخلاق نظرى يا نظريههاى دين شناختى، براى اين نگرش كه اخلاق و دين نيز رشتهاى تخصصى براى گروه خاصى از فرهيختگان است و انتظارات و سليقههاى شخصى برخى مردم را پاسخ مىدهد، تاييد ضمنى به همراه مىآورد.
تأكيد بر آثار آرام بخش مناسك دينى در ايجاد بهداشت روانى، موجبات فرو كاستن جايگاه فعاليتهاى مذهبى را از طريقى براى كسب سعادت جاويدان، به سطح ابرازى براى توسعه رفاه دنيوى فراهم مىآورد. اين نوع دلالتهاى پنهان برنامه درسى رايج، نشان مىدهند كه صورت دست نخوردهاى از برنامه درسى فن آورانه، همراه با برنامه سنتى پرورش روح، احتمالا نمىتوانند بخشهاى تكميلى يك برنامه درسى فراگير رشتهاى را فراهم آورند؛ بلكه حتى در توسعه تناقضهاى شناختى ياد گيرندگان و خيزش ثنوىگرايى و الحاد، به لايههاى عميقتر فكر آنها كمك مىنمايند.
ترجيح دستهاى از فعاليتهاى يادگيرى كه به نقش اجتماعى شاگردان معطوف است در برخى مواد درسى، همراه با دلالتهاى آشكار برنامه درسى مربوط به پرورش روح براى فضليت فعاليتهاى يادگيرى متعلق به نقش وجود شناختى آنان، صلاحيت و كارآمدى چنين برنامه مركبى كه هر دو فعاليت مذكور را پوشش دهد، با ترديد مواجه مىسازد. برنامهاى كه حاصل تركيب بخشهايى از فعاليتها و فرصتهاى مربوط به پرورش معنويت است، با بخشهايى از فرصتها و فعاليتهاى متعلق به رشد ظرفيتهاى اجتماعى براى تثبيت توحيد و بسط نگرش آيهاى به جهان كفايت ندارد و نمىتواند برنامه مطلوب تربيت اسلامى را ارايه نمايد.
به نظر مىرسد تلفيق برنامه درسى بر اساس علايق نقشى ياد گيرندگان، به گونهاى كه نقش اجتماعى آنها و نقش وجود شناختى شان در هم آميزد، راه ممكنى است كه هم تناقصهاى شناختى و تعارض باورهاى ياد گيرندگان را كه ناشى از ناسازگارى دلالتهاى برنامه درسى پنهان باآموزههاى آشكار تربيت اسلامى است، كاهش مىدهد و هم توسعه نگرش آيهاى را براى آنها فراهم مىآورد.
در تربيت اسلامى، به منظور شناخت و ياددارى حضور حق و موقعيت ويژه انسانى در محضر او، تلفيق نقشهاى اجتماعى و وجود شناختى، راهبرد مناسبى است كه هم تفاوتهاى فردى، از جمله تفاوتهاى جنسيتى، را مد نظر قرار مىدهد و هم از طريق سرايت علايق وجود شناختى به موقعيتهاى واقعى زندگى و ايجاد تلائم ميان نقش وجود شناختى ياد گيرندگان با نقش اجتماعى، اعم از نقشهاى اجتماعى وابسته به جنس آنها، تثبيت توحيد را در متن حيات دنيوى و زندگى اجتماعى ياد گيرندگان ممكن مىسازد.
البته مبانى انسان شناختى فلسفه اصالت وجود، به خصوص نظريه «النفس فى وحدتها كل القوى» از تلفيق علايق نقشى در برنامه درسى حمايت مىكند؛ زيرا بر طبق نظر ملاصدرا، نفس انسانى حقيقت واحدى است كه ثابت، تمام شده و متعين نيست، بلكه پيوسته در حركت جوهرى (اشتداد وجودى) است. حركت جوهرى سبب مىشود كه نفس با حفظ وحدت، به طور مستمر در مراتب حيات انسانى اعم از شئون مادى و معنوى تجلى كند و در هر مرتبه و مقامى، به صورت همان مرتبه خود را نمايان سازد.(57)
بنابراين، تحقق نفس، به فعليت همه شئون و مراتب آن بستگى دارد و ركود در هر مرتبه، مرتبه شناخت نفس از خويش را دچار تحريف نموده و فعاليت نفس را به تعويق مىاندازد يا متوقف مىكند. اگر چه فعاليت نهايى نفس برآيند حركت مستمر او در طول حيات دنيايى است، ولى اين حركت در متن زندگى شخصى افراد رخ مىدهد و از زيست دنيوى آنها مجزا نيست.
انسان شناسى صداريى، كه تفاوتهاى سنتى ميان قواى حسى، خيالى، و همى، عقل نظرى و عملى را تا حدّ تمايز مراتب گوناگون حقيقت واحد نفس فرو كاسته است، نمىتواند تفكيك صحنههاى اجتماعى و صحنههاى خصوصى زندگى انسان را تحمل كند. به عبارت ديگر، در پرتو رويكرد وحدتگراى صدرا در انسان شناسى، تجزيه زندگى يادگيرندگان به حوزههاى مجزاى فردى و اجتماعى ممكن نيست، بلكه در فضاى وحدت تشكيكى فلسفه صدرا، مىتوان گفت كه زندگى شخصى هر كسى، حاوى مراتب گوناگونى از اجتماعى بودن است و نفس انسانى او در هر مرتبه، متناسب با اقتضائات آن مرتبه، تدبير زندگى را بر عهده مىگيرد.
با اين همه، براى صدرا، آزادى، ذات انسان است و امتياز انسان بر ملائكه به اين است كه فرشتگان داراى مقام معلوم و مرتبه معينهستند، ولى انسان نامتعيّن وبى حد است؛(58) بلكه حركت آزاد او، ابدى است. صدرا اساس پذيرش امانت را، عدم تعيّن انسان مىداند، چون آدمى برخلاف ديگر موجودات، كه تعيّن خاص و كمال مخصوص دارند، حد بر نمىدارد و مقام معلومى ندارد كه تجاوز از آن ممكن نباشد، بلكه چنانكه شأن متحرك است، هيچ حدّ و تعيّنى را نمىپذيرد و امكان تطور در اطوار و خروج از كل آنچه در اين عالم براى او مسلم شده را دارد.(59) بنابراين انسان مىتوانداز محدوديتهاى مربوط به لوازم و مقتضيات زندگى شخصى به خصوص تفاوتهاى فردى گذر كند و از زندان علايق نقشى رها شود.
در نگرش اسلامى، تفاوتهاى جنسيتى اعتبار محدودى دارند. با اين همه، در نظر گرفتن تفاوتهاى جنسيتى در تربيت اسلامى، مربوط به قلمرو خاص نقشهاى اجتماعى يادگيرندگان نيست، بلكه در صورت پذيرش تفاوتهاى روانشناختى ميان مرد و زن، آموزشهاى مربوط به حوزه وجود شناختى نيز متأثر از اين نوع تفاوتها خواهد بود. بنابراين، تلفيق علايق مربوط به نقشهاى اجتماعى يادگيرندگان با علايق مربوط به نقش وجود شناختى آنان، فرصتهاى تحصيل معرفت را براى نيل به سعادت جاويدان بطور برابر براى همه يادگيرندگان فراهم مىنمايد و اين برابرى فرصتهاى آموزشى، به معناى يكسان سازى فرصتهاى يادگيرى نيست، بلكه ملاحظه تفاوتهاى فردى يادگيرندگان از جمله تفاوتهاى وابسته به جنس آنها، نقش تعيين كنندهاى در نوع و حدود مفاهيم وجود شناختى اصلى، شيوههاى آموزشى و مضمونهاى وحدت بخش در برنامه درسى خواهد داشت. با اينهمه، به نظر مىرسد، فضاى وحدت گرايانه فلسفه اصالت وجود كه در نهايت «وحدت» را مشرف بر «كثرت» مىنمايد، همچنان براى اشراف وحدت علايق معطوف وجود شناختى بر كثرت علايق به نقش اجتماعى يادگيرندگان در تربيت اسلامى دلالت دارد.
به اين ترتيب، به نظر مىرسد تربيت اسلامى بايد در جهت تدارك مقدماتى براى تسهيل و تسريع فعليت نفس يادگيرندگان، كه مشروط به تحقق متعادل و هماهنگ شئون و استعدادهاى آن است، براى تلفيق برنامه درسى بر اساس همراهى علايق وجود شناختى با علايق مربوط به نقش اجتماعى شاگردان اقدامات لازم را به عمل آورد و بر اساس ويژگىهاى فردى، به خصوص ويژگىهاى جنسيتى، كه مورد توجه قرآن است، گزينش و سازمان دهى فرصتهاى يادگيرى براى شاگردان را بر عهده گيرد.
دستيابى به برنامهاى كه نقش وجود شناختى دانشآموزان را به عنوان تماشاگر برجسته آيات الهى و بازيگر فعال جهان هستى، همراه با نقش اجتماعى آنان به عنوان عضو مؤثر جامعه انسانى به طور آميخته مدنظر قرار دهد و براى فعاليتهايى كه به درجات متنوع هر دو نوع علايق نقشى مذكور پوشش مىدهند تصميم گيرى نمايد، گامى اساسى در جهت تحقق تربيت اسلامى است. بنابراين، لازم است نظام تربيتى، راهكارهاى آموزش نقش وجود شناختى يادگيرندگان را به گونهاى سازگار با تغيير نقشهاى وابسته به جنس در جامعه گزينش نمايد. در اين زمينه، البته ميان پاىبندى به اصول ارزشى با تعصبهاى ناظر به سنن اجتماعى، تفاوتهاى واقعى وجود دارد كه تبيين آنها مجالى ديگر مىطلبد.(60)
1 ـ القرآن الكريم
2 ـ ابراهيمى دينانى، غلامحسين، ماجراى فكر فلسفى در جهان اسلام، ج3، تهران،طرحنو، 1379.
3 ـ عبدالعليم، ابوشقه، تحرير المراه فى عصر الرساله، قاهره، دارالقلم، 1995، ج1.
4 ـ حسينى گرگانى، مريم، علىاكبر سيف، مقايسه سبكهاى يادگيرى دانشجويان،فصلنامه پژوهش و برنامهريزى در آموزش عالى، ش1، س1380.
5 ـ احمد حسن، حفصة، اصول تربية المرآة المسلمة المعاصرة، بيروت، مؤسسهالرسالة، 2001.
6 ـ جوادى آملى، تسنيم، قم، اسراء، 1380، ج1.
7 ـ ـــــــ، زن در آينه جلال و جمال، قم، اسرا، 1377.
8 ـ ـــــــ، رحيق مختوم شرح حكمت متعاليه، بخش 2 از جلد2، قم اسراء، 1378.
9 ـ دوان شولتز، سيدنى آلين شولتز، نظريههاى شخصيت، يحيى سيدمحمدى، تهران،دانشگاه آزاد، 1375.
10 ـ صدرالمتألهين، الشواهد الربوبيه، ترجمه و تصحيح جواد مصلحى، تهران، سروش،1378، ص 328
11 ـ ـــــــ، الاسفار الاربعه، قم، مصطفوى، 1368، ج8.
12 ـ ــــــــ ، اسرار الآيات، تصحيح خواجوى، چاپ دوم، قم، حبيب، 1378.
13 ـ كارل گوستاويونگ، انسان و سمبلهايش، محمود سلطانيه، تهران، ديبا، 1378.
14 ـ ميلر، آموزش و پرورش و روح.
1 - U.R.L: Cyntia. Smith, The Effect of Social Contex on Gender Self-Concept, url: SexRules, A Jornal of Research, 1999.
2 - Ibid.
3 - Kay Deaux, Brenda Major, Puttiny Gender Into Contex, An Interactiv Modelof Gender - Related Behavior, Psychological Review, No3, P.370.
4 - Smit, The Effect of Social Conex on Gender Self-Concept.
5 - A.J.Steward, J.mostore, Womens Personality in Middle Aye, AmericanPsychological Association, Novermber, 1988, pp.1185 - 1194.
6 - C.G.Juny, The Development of Personality, Princeton. University, 1945.
7 - Richard Harris, Changes in Predictors of Gender Role Ideo Logies Among Women,Sex Role: A Journal of Research, feb 1988
8 - J.Spring, The American Education (1642 - 1985), NewYork, Longman,1986, pp80-94.
9 - Mariann. Williamson, IIIuminata: Thought, Prayers, Rites of passage,New York Random ousre, 1994.
11 - Deux, Major, Putting Gender into Contex.
12 - Feingold, Sex Differences In Intellijence, 1993.
13 - Diane.F.HalPern, Sex Differences In Intlligence: Implications forEducation, American Psychologist. octobr 1997, PP 1021-1102.
1. ر.ك امير حسين بانكى پور فرد، سيماى زن در نهج البلاغه و دلالتهاى تربيتى آن، كتاب چهارم تربيت اسلامى، قم: مركز مطالعات تربيت اسلامى، 1379، صص93-91.
2. عبدالعليم ابوشقه، تحرير المراه فى عصر الرسالة، قاهره: دارالقلم، 1995، ج1، ص30.
3. U.R.L: Cynthia. Smith, The Effect of Social Contex on Gender Self - Conceptual: Sex Rules, AJornal of Research, 1999.
4.Ibid.
5. Kay Deaux, Brenda Major, Puttiny Gender Into Contex, An Interactive Model of Gender - Related Behavior, Psychological Review, No3, P.370.
6. Smith, The Effect of Social Contex on Gender Self - Concept, P.5.
7. كارل گوستاويونگ، انسان و سمبلهايش، محمود سلطانيه، تهران: ديبا، 1378، صص270-285.
8. دوان، شولتز، سيدنى آلين شولتز، نظريههاى شخصيت، يحيى سيد محمدى، تهران: دانشگاه آزاد، 1375، ص11-112.
9. A.J.Steward, J.Mostore, Womens Personality in Middle Age, American Psychological Association, November, 1988, pp.1185-1194.
10. C.G.Juny, The Development of Personality, Princeton, Princeton, University, 1945.
11. Richard Harric, Changes in Predictors of Gender Role Ideologies Among Women, Sex Role: A Journal of Research, feb 1988.
12. Ibid, P.7
13. J. Spring, The American Education (1642-1985), New York, Longman, 1986, pp80-94.
14. حفصه احمد حسن، اصول تربية المرآة المسلمه المعاصرة، بيروت، مؤسسه الرسالة، 2001، ص15.
15. حفصه احمدحسن، اصول تربية المرآة المسلمه المعاصرة، بيروت، مؤسسه الرسالة، 2001، .ص27.
16. همان، ص 26.
17. اعراف/54 .
18. نظير آيات (فرقان/54)، (نحل/4)، (قيامة/38)، (علق/2)، (حجر/33و26)، (ص/76)، (روم/20)، (فاطر/11).
19. «قل الروح من امر ربى» (اسرا/85)، «و نفخت فيه من روحى» (ص/72)، «و نفخ فيه من روحه» (سجده/9). «ثم انشاء خلقاء آخر» (مومنون/14)، (قيامة/38)، (علق/2)، (حجر/33 و 26)، (ص/76)، (روم/20)، (فاطر/11).
20. نظير آيات (نجم/45)، (قيامة/39)، (ليل/3)، (حجرات/13)، (نشاء/1)، (يس/36)، (زخرف/12)، (شورى/49).
21. قيامت/37-39 .
22. ر.ك آيات (آل عمران/169)، (بقره/154)، (سجده/10-11)
23. جوادى آملى، تسنيم، قم: اسرا، 1380، ج1، ص34.
24. ر.ك: جوادى آملى، زن در آينه جلال و جمال، قم: اسرا، 1377.
25. ر.ك: آيات (احزاب/32)، (حج/46)، (بقره/283)، (تغابن/21).
26. نظير آيات (بقره/186)، (صافات/84)، (شعرا/89).
27. ر.ك: جوادى آملى، زن در آينه جلال و جمال، قم: اسرا، 1377، ص247.
28. نحل/97.
29. ر.ك: جوادى آملى، زن در آينه جلال و جمال، قم: اسرا، 1377، ص 90.
30. ر.ك: (نحل/97)، (آل عمران/195)، (آل عمران/17)، (احزاب/35)، (يوسف/108)، (طرد/21)
31. نجم/39.
32. ر.ك: آيات (آل عمران/18)، (نساء/166)، (رعد/43)، (انبياء/26-27)، (اسراء/70)، (فرقان/63)، (زخرف/19)، (تحريم/4).
33. ر.ك: آيات (صافات/15)، (زخرف/69)، (نجم/27-28).
34. جوادى آملى، زن در آينه جلال و جمال، ص81.
35. همان، ص187.
36. حجرات/13.
37. Mariann. Williamson, Illuminata: Thought, Prayers, Rites, New york Random ousre, 1994,P.3
38. ميلر، آموزش و پرورش و روح، ص16.
39. ر.ك: صدرا، الشواهد الربوبيه، ترجمه و تصحيح جواد مصلحى: تهران: سروش، 1378، ص328 و صدرا، الاسفار الاربعه، قم: مصطفوى، 1368، ج8، ص346.
40. «تركيب النفس مع البدن اتحادى عندنا»، صدرا، اسفار، ج8، ص250.
41. «والبدن بمنزله البيضة يخرج منه الطير»، صدرا، الشواهد الربوبيه، ص227.
42. جوادى آملى، عبدالله، رحيق مختوم شرح حكمت متعاليه، بخش2 از ج2، قم: اسرا، 1378، ص260.
43. ابراهيمىدينانى،غلامحسين، ماجراى فكر فلسفى در جهان اسلام، ج3، تهران: طرح نو،1379، ص218.
44. ملك/3.
45. نوح/13.
46. آل عمران/6.
47. اسرا/20.
48. محمد ابن ابراهيم صدرالمتألهين شيرازى، اسرار الآيات، تصحيح خواجوى، چ2، قم، حبيب، 1378، صص225-223.
49. نظير آيات (آل عمران) و (احزاب/35).
50. نظير آيات (آل عمران/36)، (نساء/176و11).
51. نظير آيات (نساء/124) و (نحل/97) و (غافر/40).
52. حفصه احمد حسن، اصول تربية المرأة المسلمة المعاصره، پيشين، صص618-617.
53. Deux, Major, Putting Gender into Contex, p.371.
54. Feingold, Sex Differences In Intellijence, 1993.
55. Diane. F. Halpernm Sex Differences In Intlliyence: Implication for education, American Psychologist. Octobr 1997, pp. 1021-1102.
56. مريم حسينى گرگانى، على اكبر سيف، مقايسه سبكهاى يادگيرى دانشجويان، فصلنامه پژوهش و برنامه ريزى در آموزش عالى، ش1، سال 1380، صص114-93.
57. «الانسان واحد شخصى من نوعه قد يكون له اكوان متعدده (طبيعى، نفسانى، عقلى،) مع وحدته الشخصيه» (اسفار، ج9، ص96).
58. «اگر چه به جهت لطافت، نفس با ملائكه آسمانها مساهم است، اما از ايشان به اين صفت ممتاز است كه به هر طور مىتواند بر آمد و به هر صورت مىشايد گرايد و سير در مقامات كنونى و تطور در اطوار ملكى و ملكوتى و معارج و روحانى مىكند.» (صدرا، رساله سه اصل، ص93).
59. ملاصدرا، اسرار الآيات، صص 254 - 255.
60. مطهرى، مرتضى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، تهران: صدرا، 1376، ج3، ص64.